فراتر از ابرها

فراتر از ابرها

تازه وارد

مدت هاست که دچار آشفتگی شده... همه میگن دیگه چشمه ی ذوق و خلاقیتش خشک شده، دیگه خنده ی رو لبشو کسی ندیده، اون ایمانشو از دست داده، قمار زندگی رو به یسری آدم فیک و متظاهر باخته، اجازه داده اونو به انزوا بکشن، بال پروازشو بشکنن و آشفتش کنن... در بحبوحه ی روزمرگی ها تو صفحه ی اینستاگرامش با این جمله روبه رو شد : "همیشه تو آسمون از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره... پس هروقت آسمونت ابری شد، فقط کمی اوج بگیر".
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

ای آقا

جمعه صبح طبق عادت این چن وقت اخیر کانال پخش سریال های ایرانی رو تو تلگرام باز کردم تا قسمت جدید سریال جریانُ که جدیدن خیلی شیفتش شدم دانلود کنم، که با این نوشته رو به رو شدم؛ " تا تعیین و تکلیف قضایی پخش نخواهد شد". بابا بیخیال... کوتاه بیاین تو رو خدا... باز چی شده... چه مشکلی پیش اومده آخه... ای آقا حالا به کی توهین شده، به کدوم مخلوق دوپایی برخورده که اینجور تفریحات سالم ما رو کن فیکون میکنید. حالا ما باید به کی اعتراض کنیم؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

#نه به حجاب اجباری

مسئله" حجاب" نیست مسئله " انتخاب" و حق انتخابه
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

من احمق

یهویی مثل بمب ترکید... رمان من احمق میگم... راه به راه ملت استوری میذاشتن که وای اینو نخونی باختی... تیر خلاص وقتی خوردم که یکی از دوستان این کتاب پر مغز هایلایت کرده بودن... سرتونو درد نیارم... آب دستم بود گذاشتم زمین، رفتم انقلاب پی کتاب... گفتم از قافله عقب نمونم یه وقت، کنجکاو شدم بدونم چی نوشته تو این کتاب آخه. یه کتاب با جلد آبی، کاغذ کاهی و حدوداً صد صفحه ای بود با یه قیمت نجومی!! گرفتیم، خوندیم و...
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

خواب تا لنگ ظهر

بالاخره گشایشی شد و یه هفته به لطف پروردگار از کار تعطیل شدم... وای که چقدر دلچسبه خواب تا لنگ ظهر، فارغ از دغدغه... آسوده از خواب بیدار میشی، یه چای گل دم واسه خودت میریزی، لش میکنی جلوی تلویزیون و یکی از اون سریال ترکیه ای هایی که مامان دنبال میکنه رو میبینی، بعدشم که یه ناهار مشتی مهمون دستپخت درجه ی یک مامانی... به به ... بابا هم که مثل همیشه همه چیزو واست روبه راه میکنه... اصلا خاصیت پدرا همینه حل المسائلن واسه خودشون...
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

گل کاغذی

زمین سنگفرش شده، آسمون آبی و صاف، یه دیوار سفید، یه پنجره ی آبی... یه عالمه گل کاغذی که داره تو این منظره جلوه گری میکنه... تو همچین فضایی زندگی جریان داره... عطر دلنشین عشق پیچیده... خدایا شکرت.
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

حالا هی عصبانی شو!!

خشم چیه؟؟ خشم تنبیهیه که تو بابت اشتباه بقیه به خودت میدی! حالا هی عصبانی شو...
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

لیلیت

در تلمود داستان لیلیت و آدم چنین آمده است: پس از آن‌که خداوند آدم را خلق کرد، زنی به نام لیلیت را نیز همچون او از خاک آفرید. لیلیت حاضر به اطاعت از آدم نشد. او معتقد بود اگر آنها از یک جنس هستند دلیلی برای اطاعت زن از مرد وجود ندارد. پس خدا از اطاعت نکردن زن خشمگین شد و زن برای نجات خود را به شکل مار درآورد و از بهشت فرار کرد. آدم به درگاه خدا رفت و دعا کرد و گفت: خدایا، زنی که درکنار من آفریده بودی من را ترک کرد.
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

DanBilzerian

طبق آمار مثل اینکه تیرماه جماعت زیادی عقد کردن و بال در بال یارشون آشیونه ی عشقشونو بنا کردن. گویا پادشاه خوشگذرونی اینستاگرامم از این قافله مستثنی نبوده و تصمیم گرفته دوستان ایرانی رو الگو قرار بده و متعهد ومتاهل بشه!! حالا فک کن دن بخواد بروبچ ایرانی رو بیشتر الگو قرار بده، هنوز امضاهای عقد خشک نشده تو بیو اینستاش می نویسه: متاهل و متعهد به یک عشق، یه قلب با حرف اول اسم یار به لاتین... و در ادامه آیه ی " وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ " همراه با یه
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

طلوع

دیدن هر صبح یعنی فرصت دوباره برای دریافت لطف و رحمت الهی خدایا شکرت🌱🤍
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد