ترسهام..
خدایا داداش رضا میگه تو ترسهامونو بعهده میگیری.... ترسهام هرلحظه دارن بیشتر میشن... لازم دارم بیای محکم بغلم کنی.... و دگ از دستت ندم....حتی بقدر چشم برهم زدنی...
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:23 توسط شهره
|
فراتر از ابرها